کس در جهان ندارد یک بنده چون تو حافظ زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد
پس أمیرالمؤمنین علیهالسلام برای فضه قدری از بی اعتباری دنیای دنیه ذکر کرد و شمه ای از اعتبارات عقبای باقیه که دار القرار است شرح داد تا اینکه دیده فضه حق بین و روشن گردید. منبع: ریاحین الشریعه: در ترجمه دانشمندان بانوان شیعه مولف: ذبیح الله محلاتی
علامه مجلسی در نهم بحار باب ما ظهر من معجزات أمیرالمؤمنین فی الجمادات و النباتات ص ۵۷۵ نقلا از کتاب اختصاص روایت میکند (بان فضۀ کانت بنت ملک الهند و کانت عندها ذخیره من الاکسیر فلما دخلت بیت فاطمۀ لم تجد هناک الا السیف و الدرع و الرحی فاخذت قطعۀ من النحاس و الانتها و جعلتها علی هیئهی سبیکۀ و القت علیها الدواء و صنعها ذهبا فلما جاء أمیرالمؤمنین وضعتها بین یدیه فلما رآها قالت احسنت یا فضۀ لکن لو اذبت الجسد لکان الصبغ اعلی و القیمۀ اغلا فقالت یا سیدی اتعرف هذا العلم قال نعم و هذا الطفل یعرفه و اشار الی الحسین علیهالسلام فجاء الحسین فقال کما قال أمیرالمؤمنین فقال أمیرالمؤمنین نحن نعرف اعظم من هذا ثم او ما بیده فاذا عنق من ذهب و کنوز الارض ثم قال ضعیها مع اخواتها فوضعها و سارت.
حاصل ترجمه این حدیث شریف آنکه: چون فضه خادمۀ خدمت مقدس سید اولیاء و ابو الائمۀ الاصفیاء رسید و حالت فقر و تهیدستی آن خانواده را دید، بر ایشان به غایت حسرت و افسوس خورد. در نزد وی دوائی اندوخته بود که از آن مس را زر میکرد. چون فضه دختر پادشاه هند بود ولی به چه کیفیت در مدینه افتاده درست مطلب روشن نیست، به جهت آنکه در زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم لشکر اسلام به هندوستان نرفته و آن اراضی در زمان عبدالملک بن مروان فتح شده است. ولی ممکن است که سلطان حبشه نجاشی در تحت بیرق اسلام وارد شده بود، با ملک هند حربی کرده باشد و فضه را به غنیمت گرفته و آن را لایق خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دانسته، به عنوان هدیه فرستاده؛ یا آنکه قیصر روم مکرر برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هدیه میفرستاد، از جمله فضهی خادمه بوده؛ یا آنکه آن مخدره نور اسلام در دلش تابیده و خودش را در معرض اسارت درآورده که به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشرف شود. چنانچه علیا مخدره نرجس خاتون همین عمل را کرد، که به خدمت امام حسن عسکری علیهالسلام برسد. کیف کان مطلب روشن نیست و الله العالم به حقایق الامور.
روی هم رفته با کمال مهر و محبت، فضه خادمه برای جلوه صنعت و حسن خدمت خویش، قطعه ای از مس را گرفته آن را بدان دوا طلا کرده و بر مولای خود عرضه داشت. آن جناب خندان به وی نگران شد، فرمود: ای فضه! نیکو عملی است، ولی اگر این جسد را آب میکردی رنگ آن نیکوتر و قیمت آن بیشتر بود و جسد اصطلاح است در این زمان بین اهل علم کیمیا از برای فلزات معدنیه حجریه. پس فضه عرض کرد: مگر شما را از این علم بهره است؟ فرمودند: آری ای فرزند، من هم میدانم و اشاره به سوی حضرت حسین علیهالسلام نمود، پس حضرت سید الشهداء نزدیک آمد و وصف نمود کیمیا را مثل وصف کردن أمیرالمؤمنین علیهالسلام. پس آن حضرت فرمود ما آل محمد بزرگتر و بالاتر این را میدانیم.
پس اشاره به یک طرفی فرمودند، فضه نگاه کرد، دید طلا مانند گردن شتر با گنجهای زمین سیر میکند. پس فرمود: ای فضه این قطعه طلا را هم با آنها بگذار. فضه اطاعت نمود و آن قطعه طلا را هم با آنها نهاد، از نظر غائب شد و آن حضرت نام اجزاء آن دوا را یک به یک بیان فرمودند. فضه از خود برفت و با آن غنای ذاتی و فقر صوری ایشان به شگفت آمده از این جهت خود را در عالم کشف و شهود مشاهده مینمود و پیوسته بر مراسم بندگی خود میافزود از آنکه پادشاه ممالک امکان را در کسوه فقر با کمال پریشانی میدید.
مفتقرا متاب رو از در او به هیچ سو …. زان که مس وجود را فضه ی او طلا کند
احسنت. بسیار عالی