بدان که می گویند که ما را را به یقین معلوم شد که آدمی در استعداد خود مجبور است و در افعال و اقوال خود مختار است، اما برین سخن یک سوال دیگر می کنند و میگویند که چون در نطفه آدمی نوشته است که این فرزند سعید است یا شقی است، عالم است یا جاهل است، توانگر است یا درویش، فراخ روزی است یا تنگ روزی است، و مانند این، میبایست که اینها وی را حاصل بودی، و نیست.
یعنی هر چیز که در نطفه این فرزند نوشته است، میبایست که بی سعی و کوشش این فرزند وی را حاصل بودی، و نیست، و چون به سعی و کوشش وی موقوف است، تا آن چیز که در نطفه وی نوشته است به وی رسد، چه فرق باشد میان وی و دیگر فرزندان که ننوشته است در نطفه ایشان؟
بدان که در نطفه آدمی علم و مال و جاه و رزق و مانند این ننوشته است، یعنی در نطفه آدمی ننوشته است که این فرزند علم چند آموزد و چون می آموزد، و مال چند حاصل کند و چون حاصل کند، و درجمله چیزها همچنین می دان.
در نطفه آدمی استعداد تحصیل علم و حکمت، و استعداد تحصیل مال و جاه نوشته است چون استعداد تحصیل علم و حکمت در نطفه این فرزند نوشته است، علم و حکمت نصیب این فرزند است، اما موقوف است به سعی و تلاش این فرزند؛ و در جمله چیزها از جمله می دان. و تفاوت میان این فرزند و دیگر فرزندان آن باشد که تحصیل علم و حکمت، یا تحصیل جاه و مال برین فرزند آسان باشد؛ به اندک سعی و کوشش که این فرزند کند به مقصود و مراد برسد، از جهت آن که نصیب خود می طلبد، یعنی چیزی را می طلبد که وی را از آن چیز آفریده اند:《کل میسر لما خلقه له》 به خلاف فرزندان دیگر که در نطفه ایشان این استعداد ننوشته است.
تحصیل علم و حکمت یا تحصیل مال و جاه و بر ایشان دشوار باشد، و با آن که دشوار باشد، بی فایده بود. از جهت آن که چیزی می طلبند که ایشان را از برای این چیز نیافریده اند.
ای درویش! به یقین معلوم شد که آدمی به استعداد و سعی و کوشش به مقصود و مراد می رسد و دراستعداد مجبور است، و در سعی و کوشش مختار است.
پس آن کس که میگوید که همه جبر است، خطا می گوید، و آن کس که می گوید که همه قدر است، هم خطا میگوید؛ و آن کس که میگوید جبر هست و قدر هست، جبر به جای خود و قدر به جای خود، حق میگوید.
ای درویش! طریق مستقیم در میان جبر و قدر است. چنین می دانم که تمام فهم نکردی. روشن تر از این بگویم.
بدان که آدمی دو چیز دارد که آن دو چیز او را به مقصود و مراد میرساند، اول عقل، دوم عمل؛ و آدمی در بودن عقل مجبور است، و در کردن عمل مختار است، پس جبر و قدر دو بال آدمیاند. و اگر این دو بال نباشند، یا یکی ازین دو بال نبود، هرگز به مراد و مقصود نرسد. و عقل دو قسم است، یکی عقل غریزی است، و آن استعداد است، و یکی عقل مستفاد است، و آن کمال عقل است. و عمل هم بر دو قسم است، عمل قلب و عمل قالب.
چون این اقدامات معلوم کردی، اکنون بدان که استعداد هر چیزی مناسب حال آن چیز باشد؛ مثلا؛ استعداد تحصیل علم و حکمت قوت ادراک و قوت حفظ است: هر چیز که بشنود، دریابد، و هر چیزی که دریابد، نگاه دارد. باز این استعداد در حق هرکس بر تفاوت باشد؛ استعدادی باشد که به اندک سعی و کوشش علم و حکمت بسیار حاصل کند، و استعدادی باشد که سعی و کوشش بسیار علم و حکمت اندک حاصل شود. و این چنین که در علم و حکمت دانستی، در همه چیز ها هم چنین میدان.
هر چیزی استعدادی دارد، و در نطفه هر فرزند که استعداد چیزی نوشتهاند، آن چیز نصیب آن فرزند است، و آن فرزند را از برای آن چیز آفریدهاند، و عمل آن چیز را بر وی آسان کردهاند. این است بیان جبر و قدر. ماهیت آدمی قابلیت و استعداد دارد، و آن قابلیت استعداد عام است، و انسان کلی استعداد بسیار کارها دارد. و چون ماهیت به نطفه رسید، در آن نطفه به واسطه ازمنه اربعه آن استعداد عام خاص گشت. و چون آن نطفه فرزند شد، و از مادر به وجود آمد، در آن فرزند به واسطه مادر و پدر و به واسطه همصحبتان آن استعداد خاص به نسبت خاص گشت.
در بیان نصیحت
ای درویش! عاقلان چون دانستند که حال چنین است که بیشتر کارهای ایشان را پیش از آمدن ساختهاند و پرداختهاند راضی و تسلیم شدند، و با داده خدای تعالی قناعت کردند، و خود و دیگران آن چه ننهاده بودند، طلب نکردند، و در هر که استعداد کاری مشاهده کردند، وی را بر آن کار داشتند، تا مال ایشان و عمر وی ضایع نشود، و سعی هر دو مشکور باشد.
ای درویش! اگر به آن چه داری راضی شوی، و شکر آن چیز بگذاری، و آن را به غنیمت داری، همیشه مجموع دل و آسوده خاطر باشی. و اگر به آن چه داری، راضی نشوی، و طلب زیادت کنی، همیشه پراکنده خاطر و در زحمت باشی، از جمله آن که بایست نهایت ندارد. و آن عزیز از سر همین نظر فرموده است. بیت اگر کنی طلب روزی نا نهاده رنجه شوی وگر بداده قناعت کنی بیاسایی.
ای درویش! به یقین بدان که فراغت و جمعیت در ترک است، هر کجا ترک بیشتر، فراغت و جمعیت بیشتر. والحمدلله رب العالمین.
منبع: کتاب الانسان الکامل